لرزان گریستم خندان گریستم
رگباری فرو کوفت
از درد همدلی بود
سیاهی رفت
سر به ابی اسمان سودیم
در خور اسمانها شدیم.........
سایه را به دره رها کردیم
لبخند را به فرخنای تهی نشاندیم
سکوت ما بهم پیوست
وما ....... ما شدیم
تنهایی ما تا دشت عشق دامن کشید
افتاب از چهرهء ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک امدم و بنده شدم
تو به بالا رفتی و خدا شدی
وقتی رفتی هزار بار زنده شدم
اری هزار بار زنده شدم تا هزار بار بمیرم
از ان هزار بار هیچ نمرده ام
اما این بار که بمیرم
هر هزار بار را یک باره خواهم مرد
اری یک باره
aida aziz sheret kheili ziba va delneshine .
kash mishod mididamet ama heif man invare donyam to shoma onvare donya
شعر قشنگی بود به این طبع لطیفت تبریک میگم
باز هم مثل همیشه زیباست
ایدای عزیز من عاشق شعراتم
وبلاگ قشنگ و زیبایی داریتبریک میگم
webloge zibaii dari
ehsas mikonam shoma ham mesle man ghami dar del darin
omidvaram be zoody in gham jasho ba shady avaz kone
سلام ایدا جان مرسی از وبلاگت
دوست دارم
بابای
سلام