-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 12:58
سلام دوستان خوبم راستش بنا به دلایلی از این به بعد مطالبم رو در www.ayda007.blogfa.com مینویسم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 08:24
اینم چند تا عکس از انریکو ( یکی از خواننده های مورد علاقم)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 14:45
قصه از کجا شروع شد؟ از یک نگاه ساده ؛از یک اوای عارفانه ؛ یک لبخند پاک و یا سکوتی مرموز. اول قصه؛تقویم؛حافظه ی تاریخ سالهای بیقراری ام را مرور می کند . ذهنم از سودایی سنگین با رویاهایی گمشده پر است. خسته از صبوری؛ سری به ته مانده های خیالم میزنم... تارهای بیقراری که سالها در هم تنیده اند ؛ رنگ چشمان سیاهت را به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 13:50
سارا جونم ابجی گلم تولدت مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 23:03
تنهایی دوباره تنها شده ام .دلم دوباره گرفته است .چرا هیچ کودکی به من لبخند نمی زند؟ دلم هوای تو داره .. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت مینویسم.میخواهم به سوی تو بیایم.تو را بعد از این کجا می شود دید؟ در اواز شب اویزهای عاشق؟در چشمان اهوان مضطرب در شاخه های گل مریم؟ دلم میخواهد تو نامه هایم را بخوانی و جواب انها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 09:27
تولدم مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 16:16
او که دم از محبوبیت میزد در شهر خود غریبی بیش نبود او از عشق بی نصیب بود او کارش فریب بود او بازی می خواست، بازیچه زیاد داشت یکی یکی می شکست و کنار می گذاشت او همیشه فکر دلبری بود چشمهای شیطان همه جا دنبال پری بود او به وفا و صداقت کرده بود پشت او عاشقانش را پنهانی با محبت می کشت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 14:10
احساس میکنم که چقدر زندگی ما آدمها میتونه متزلزل باشه و در هر لحظه عوض بشه بدون اینکه خودت بخوای بدون اینکه خودت بفهمی . انگار هیچ چیزی در اختیار تو نیست . انگار که تو نمیتونی زندگی تو کنترل کنی . انگار هیچ کاری از دستت ساخته نیست . انگار که اصلا تو هیچ کاره ای بدون اینکه بخوای و بفهمی آدمها وارد زندگیت میشن و تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهرماه سال 1384 08:39
لایی کشی بر خلاف تصور فیلسوفان معاصر، رانندگانی که عادت به حرکت بصورت مارپیچ دارند. هرگز جوان نیستند و در دسته بندی این گروه از جانداران جا نمی گیرند . RLK ( رانندگان لایی کش ) سر فصل بحث های جدید وب سایت carx1 می باشد . بر اساس یک پروژه تحقیقاتی 2 ساله اطلاعات زیادی از رفتارها و ضد رفتارهای رانندگی خاص منطقه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 13:14
سلام شرمنده از اینکه یه مدت نبودم راستش حال وحوصله نداشتم و اما ادامه ماجرا ......... من پاکتو برداشتم و نامه رو خوندم وای نمی دونین چقدر خندیدم وقتی خوندمش اخه این پسره فکر کرده که میتونه با یه نامه دل منو بدست بیاره تمومه جزئیاتو براتون مینویسم: به نام خالق هستی بخش خانم .....(به علت مسائل سیاسی فامیلیمو نمی نویسم)...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 09:49
دیروزبرای اولین بار بعداز مدتها (بعد سه روز) رفتم یونی (همون دانشگاه) یونی به حدی شلوغ بود که نمیشد تو محوطه راه رفت چه رسد به داخل ساختمون مثل اینکه کسی از ورودی های قدیم فارغ تحصیل نشده بود و ورودی های امسال هم روشون اضافه شده بودن (صد رحمت به بازار شام) حالا بگذریم وقتی وارد حیاط شدم طبق معمول اولین چیزی که قابل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 11:33
لرزان گریستم خندان گریستم رگباری فرو کوفت از درد همدلی بود سیاهی رفت سر به ابی اسمان سودیم در خور اسمانها شدیم......... سایه را به دره رها کردیم لبخند را به فرخنای تهی نشاندیم سکوت ما بهم پیوست وما ....... ما شدیم تنهایی ما تا دشت عشق دامن کشید افتاب از چهرهء ما ترسید دریافتیم و خنده زدیم نهفتیم و سوختیم هر چه بهم تر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 09:04
درابعاد کوچک اتاقم پنجره ای رو به تجلی.. .می نویسم از فردا...ازرفتن.... پویاترین گامهایت را در صدای باران شنیده ام و آتش ترین بوسه ها را به رعد هدیه دادم فاصله از من دیواری ساخته به وسعت برگ...... پس از رفتنت باران هرگزنبارید از تو حتی نیم نگاهی نمی خواهم منتها به حرمت آن نگاه....آن خاطره.... گامی بر این جاده تاریک دل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 18:49
اینم چندتا عکس از linkin_park گروه مورد علاقم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 19:00
اگرکلید قلبی را نداری انرا قفل نکن. به چشمان کسی نگاه نکن اگردروغ خواهی گفت. به کسی سلام نده اگر خداحافظی درپیش است. دست کسی را نگیر اگر روزی دستش را رها خواهی کرد. به کسی امید نده اگر روزی ناامیدش خواهی کرد. به کسی نگو دوستت دارم اگردیگری در فکرت است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 18:02
اینم دو تا عکس از شکیرا (خواننده مورد علاقم )
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 09:22
ازعزیزانی که لطف میکنن و کامنت می گذارن خواهش میکنم حداقل اسمشونو بنویسن از همتون ممنونم . راستی منتظر شنیدن حوادث جالب و کم نظیری که تو دانشگاهمون اتفاق میافته باشین بای تا بعد .......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 09:17
نیمه شعبان تولد امام زمان (عج) رو به همتون تبریک میگم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 21:21
امروز تولد پسر عموی عزیزم هومان (معروف به هومان بوگی) بود هومان عزیزم تولدت مبارک امیدوارم به تموم ارزوهات برسی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 14:29
امروز واسه ثبت نام رفته بودم دانشگاه وای نمی دونین چه خبر بود!!! با اینکه برادران حراست زمان ثبت نام دخترا و پسرا رو جدا کرده بود ولی کلی پسر تو دانشگاه بود حالا بودنشون تو محوطه به کنار .... دعواشون با نگهبانا برای ورود به داخل ساختمون خیلی جالب بود خوب شد مثل ترم تابستون در و پنجره ها رو نشکوندن حالا اینا بازم به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 12:55
امروز اصلا حال و حوصله ندارم نمی دونم چرا ؟ولی فکر کنم این ترم تابستونی خستم کرده حالم از هر چی درسو دانشگاه بهم میخوره اه اخه نمی دونم ما که دانشگاه رفتیم چه گ......ی شدیم (البته بلا نسبت) که حالا یکی دو میلیون جوون واسه رفتن به دانشگاه خودشونو میکشن که چی صد هزار نفرشون برن دانشگاه البته صندلی دانشگاه مفتی که نیس!!!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 شهریورماه سال 1384 00:39
چشم در چشم تو میدوزم ، دستانت را با تمام احساسم به دست میگیرم و میفشارم . در چشمانم چه میبینی ؟ نگاه پر از خواهشم را میبینی ؟ سکوت میکنم . سکوتم را میشنوی؟ کلمات را در حصار زبانم به بند میکشم تا همیشه نهفته بماند . تو سکوتم را میشنوی آیا ؟ کلامی نمیگویم . چرا که کلمات نمی توانند همه احساسم را آنگونه که هستند بیان کند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 08:29
زمانیکه : چشم ها به مبدایی دوخته شده و اشکها جاری است زمانیکه : قلب از حادثه ی عجیبی در تپش است زمانیکه : دل از غبار غم و اندوه ،افسرده و روح پریشان و جسم خسته است زمانیکه : مغز از شدت فکر از کار باز می ایستد و شخص خود را تسلیم قضا می کند زمانیکه : آه سوزانی از اعماق دل بی نوایی بیرون می آید زمانیکه : آهنگ غم افزایی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 21:14
استاد زبان انگلیسی داشت در کلاس درباره ی مونث یا مذکر بودن اسمها در زبان انگلیسی توضیح می داد . دانشجویی موذی پرسید : استاد ، رایانه مذکر است یا مونث ؟ ! استاد که مطمئن نبود پاسخ چیست دانشجویان را به دو گروه دختر و پسر تقسیم کرد و از هر دو گروه خواست تا با ارائه دلیل پرسش دوستشان را پاسخ دهند . گروه دانشجویان دختر با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 14:31
اینم چند تا جوک امیدوارم خوشتون بیاد تهرونی به دوستش میگه ما تو خونمون یه دولت کوچیک تشکیل دادیم دوستش میگه چه طوری؟ میگه مادر زنم وزیر جنگه و زنم وزیر داراییه و دخترم وزیر داخله دوستش میگه لابد تو هم ریُس دولتی؟ تهرونی میگه نه بابا بنده ملت هستم که باید تمام مخارج دولت روتامین کنم *********************************...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 11:14
دوستان خوبم شرمنده از اینکه چند روز نبودم اخه امتحانات ترمم شروع شده بود و منم که حسابی درسخونم برا همین نتونستم اپ کنم ولی بجاش یه مطلب توپ براتون اماده کردم امیدوارم خوشتون بیاد. 1342 پدر خانواده با عصبانیت وارد اتاق می شود و پس از کلی اخم و تخم و بدو بیراه گفتن و چهار تا کاسه کوزه را زد شکست، فریاد می زند: دخترهء...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 20:48
ارزش یک خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد. :To realize The value of a sister Ask someone .Who doesn't have one ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ارزش ده سال ر ا ، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند. : To realize The value of ten years Ask a newly .Divorced couple ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ارزش چهار سال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 20:49
روز زن و روز مادر را به تمام مادران عزیز و بخصوص مادر خودم تبریک می گویم مادرم دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 13:55
و هنوز وقتی باران عشق می بارد تو را به خاطرم می آورد . و هنوز وقتی بوی بهار به مشامم می رسد تو را به یادم می آورد . و هنوز و قتی اشک هایم را بر گونه هایم می بینم تو را در زلالی اشک هایم می بینم . و هنوز وقتی پاکی نمازم را حس می کنم پاکی عشقت را می بینم . و هنوز وقتی به یاد عشقم می افتم به خود می بالم . و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 23:01
تو می روی و من.... فقط نگاهت می کنم تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم بی تو.... یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم