-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 16:32
امروز واقعا دلم گرفته امروز از اون روزایی که نمی تونم بخندم اینهمه دنبال نمره رفتم اخرش که چی ؟ استاد گرامی به من ۲ نمره نداد تا قبول شم ولی واسه یکی دیگه ۵ نمره داده تا هم قبول شه و هم مشروط نشه (بخاطر پول باباش) اخه من به این ادما چی بگم ؟ خسته شدم از دست این ادما حالا خوبه تو کشور اسلامی زندگی می کنیم (کشوری که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1384 11:16
نمی دونین دیروز چه بلایی سرم اومد دیروز با ماشین ... ایینه بغل ۴تا پراید +بدنه شون داغون کردم البته افسر منو نسبت به سه تاشون مقصر دونست اما نسبت به یکی نه دوتاشون که من مقصر بودم از خیر خسارت گذشتند (البته منم از خیر خسارتم نسبت به اون یکی گذشتم) موند یکی اول خواستم خسارتشو با بیمه بدم ولی در تماس با پدر گرامی ایشون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 08:14
تو این زمونه ادم نباید به دوستش اعتماد کنه دیروز یکی از دوستام می خواست زیراب مو پیش یکی از استادامون بزنه ولی چون رابطه منو بعضی از استاد ها خوبه موفق نشد این دوست (البته اگه بشه اسمشو گذاشت دوست) از اینکه تو یکی از درسا نمره نیاوردم حسابی خوشحال شده و از اینکه چندتا از همکلاسی ها دنبال کارمو گرفتن تا از استاد برام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 08:44
دیروز.. روز نسبتا خوبی بود البته چند تا اتفاق ناجور افتاد ولی بدک نبود بعدا براتون تعریف می کنم که چی شده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 09:39
در لحظه های تنهایی به آرزوهای خود می اندیش م ارزوهایی که شاید هیچ گاه سبز نشوند با خود می گویم کاش جانم از این قفس خاکی رها می شد آن گاه من همچون کبوتری سبکبال هم صحبت آسمان می شدم کاش غنچه وارلبخندی نثار باغ می کردم ودر سایه های درخت سرو به بهار فکر می کردم کاش آن روزها که ابرها ترانه زلال خود را تقدیم دشت کردند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 19:38
امروز نمره چند تا از درسهامونو داده بودن وضعیت بد نبود البته خوب هم نبود ولی جای خوشحالی داشت که از مشروط شدن نجاتم دادند مامانم میگه ترم تابستونی بردارم اما خودم به این کار علاقه ای ندارم اخه کی حاضره تو گرمای تابستون بره سر کلاس درس بشینه من دومیش باشم اما مثل اینکه مجبورم به حرف مامانم گوش بدم این از شکنجه شدن هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 18:14
سلام بلاخره امتحاناتم فینیش (تموم) شد . این درس ها که حسابی کلاف ام کردن مخصوصا اگه بعضی هاشونو واسه دومین بار بخونی بلاخره این ترم هم تموم شد .امیدوارم مشروط نشم تا ببینیم بعد چی می شه الان هم با رفقا می خوایم بریم بند (پاتوق جونای ارومیه) اخه شام مهمونه یکی از بچه ها هستیم فعلابای تا بعد...........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 08:56
یکی به من بگه بیداری چه رنگیه. یکی به من بگه آفتاب کجاست، اینجا کدوم سیاره ست. سیارهه چند تا ماه داره. یکی به من بگه چقدر می شه توی کُما موند اما نمرد. یا چقدر می شه بود اما ندید، یا حس نکرد. یکی منو صدا کنه. یکی منو تکون بده تا از خواب بیدار شم. تا چشم هام رو با انگشت هام بمالم و یه خمیازه بکشم حتا اگه بخوام بازم غلت...