سارا جونم ابجی گلم


تولدت مبارک





تنهایی
دوباره تنها شده ام .دلم دوباره گرفته است .چرا هیچ کودکی به من لبخند نمی زند؟
دلم هوای تو داره .. خودکارم را از ابر پر می کنم و
برایت مینویسم.میخواهم به سوی تو بیایم.تو را بعد از این کجا می شود دید؟
در اواز شب اویزهای عاشق؟در چشمان اهوان مضطرب در شاخه های گل مریم؟
دلم میخواهد تو نامه هایم را بخوانی و جواب انها را به نشانی دل عاشق بفرستی.
دوباره تنها شدم کاش میتوانستم
تنهایی ام را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت اواز بخوانم.
ای کاش میتوانستم در بیشه ای که هیچکس مرا پیدا نکند در زیر شمشادها باشم .
دوست دارم همیشه از تو بنویسم.دوباره تنها شده ام دوباره از تپش این دل بی قرار.
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبه رو می افتد.
دلم میخواهد همه اسمان ها کنار بروند دلم میخواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و
من تو را در چشمانم بنشانم.
دوباره تنهایی وای و بعدش شب و دوباره یاد تو این دل و تنها بیدار نگه داشته
 این توی که بهونه دست من میدی .دلتنگی تو نشون من می دی.
این تویی که دست رو قلبم میزاری توی خلوت دلم و تکون می دی.
وقت گریه برام دست تکون میدی این توی که اشکامو می چکونی و
 با این اوصاف باز من عاشقت خواهم ماند و
 همیشه منتظرت می مانم تا بیای ....


تولدم مبارک